سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران

صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::مقالات
::حجاب و عفاف در آثارشعرا و نویسندگان
::جايگاه مناظره و مباحثة ارزش‏مند در نهضت آزادانديشي
::مسألة شرّ در نگاه فلسفي امام سجّاد ( ع )
::پیامبر ( ص ) و عدالت اجتماعی
::پیامدهای تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی در امور آموزشی زنان
::سیره عملی پیامبر (ص) در اخوّت اسلامی
::ادبیّات میراث دار ارزش های اخلاقی و اجتماعی
::گلایه ها و شِکوه های ملّا محمّد تقی ناهیدی
::نقش رهنمودهای امام خمینی (ره) در پیوند عاشورا و قیام 15 خرداد
::انسان در منابع اصيل اسلامي ( قرآن و حديث )
::داستان شراره های گل
::ابوتراب جلی
::اسراف و تبذیر از منظر امام علی (ع)
::اصطلاحات قرآنی در ارتباط با الگوی مصرف
::اصلاح الگوی مصرف در بیان شاعران
::اقتصاد سالم از دیدگاه قران و ائمه اطهار
::الگوهاي رفتاري و اخلاقي از ديدگاه قرآن و پيامبر (ص)1
::امام علی(ع)، دشمن شناسی و دشمن ستیزی
::امنیت پایدار و آرامش روانی جامعه در قرآن
::اندیشه شیعی و جهانی شدن حکومت اسلامی
::تسبیح موجودات در نهج البلاغه
::اندیشه های اجتماعی و انسانی در شعر هوشنگ ابتهاج و قیصر امین پور
::جایگاه رستاخیز در اشعار شاعران ایران
::تأثیر قرآن و احادیث در دیوان شهریار
::عرفان سعدی در بوستان
::بحر طویلی در ترغیب و ترویج فرهنگ وقف در بین اقشار جامعه
::خرافه شويي در آثار استاد مطهّری
::معناشناسی «فتنه» در قرآن
::ديدگاه قرآن به نقش زن در جامعه و تاريخ
::تأثير قرآن در سلوک فردی و اجتماعی
::تأثير قرآن بر شعر تعليم
::جایگاه پیامبر اعظم (ص) در ادبیّات معاصر فارسی
::سیره ی حکومتی و سیاسی پيامبر اعظم (ص)
::اندرزهای حکیمانه ی رودکی
::اقدامات امیرکبیر در صنعتی کردن ایران و مبارزه با استعمار اقتصادی
::الگوبرداری نسل جوان از قرآن و سیرۀ معصومین
::داستان کوتاه و روی کرد نویسندگان زن شهرستان دزفول به آن
::نقش و موقعیّت زن در سیرة نظری و عملی پیامبر اعظم ( ص )
::نقش شاعران و نویسندگان در معرّفی و تعمیق منازعه ی مشروطه و مشروعه
::انفاق و روزی حلال در قرآن و احادیث
::تبیین توان مندیها، فرصت ها و تهدیدات آموزش عالی در توسعه ی فرهنگی ـ اجتماعی ایران و کشورهای منطقه
::ائمّۀ اطهار تجلّی بهترین الگوی مصرف
::حمایت های حاج ملّاعلی کنی از فقرا و ایتام
::شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر در رفتار ائمّه و استفاده از آنها در سالم سازی فضای فرهنگی، رشد آگاهی ها و فضایل اخلاقی
::عوامل همگرا و واگرا در اتّحاد ملّی و انسجام اسلامی
::خشونت خانوادگي، زمينه، عوامل و راهكارها
::معيارهاي تميز حق و باطل در قرآن كريم
::تربيت اجتماعي در سيرة معصومين ( ع )
::زنان نامدار شیعة عصر رضوی ( ع )
::نقش پیامبر ( ص ) در پیدایش نهضت آزاد اندیشی
::مدنیّت و مفهوم آن از دیدگاه پیامبر اسلام ( ص )
::جانبازان شیمیایی
::چشم انداز زن ایرانی و پژوهش در قرن بیست و یکم
::سیره ی فرهنگی و اجتماعی امام رضا (ع)
::عشق و محبّت از ديدگاه عرفای معاصر
::نامه ای به امام رضا (ع)
::نوآوری قرآن کریم در موضوع عصمت پیامبران و مقایسه ی آن با تورات
::بررسی جریان داستان کوتاه پس از انقلاب
::علی بن مهزیار اهوازی و ارتباط او با امامان هم عصرش
::شب عاشورا
::آزادگی و ساده زیستی در زندگی شهید مدرّس
::حقوق اجتماعی زنان از منظر قرآن
::تشويق به انديشمندي و تبيين آزادي بيان در چهار چوب قانون
::جايگاه مناظره و مباحثة ارزشمند در نهضت آزادانديشي
::انتظار و نشانه هاي ظهور
::جهاني شدن و ظهور
::ورزش از دیدگاه قرآن و احادیث و جایگاه فعلی آن در
::جایگاه زن در سیره و کلام پیامبر اعظم ( ص )
::رسالت استاد مطهّري در جنبش عدالت خواهي
::وضعیّت اجتماعی زن ایرانی از قرن 19 تا امروز و وظیفه ی او در جامعه ی معاصر ایران
::مستندات قرآنی و روایی انسجام اسلامی و برائت از مشرکین
::نقش زبان و ادبيات فارسي در اتّحاد ملّي و انسجام اسلامي
::وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و ﺷﺄن نزول و نقش آیات در انسجام اسلامی
::زبان فارسی و وحدت ملّی و انسجام اسلامی
::زبان و ادب فارسي، سند هويّت ملّي
::بررسي حقوق زنان در اسلام و كشورهاي صنعت
::سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران
::سیره و سلوک امام علی (ع) در برخورد با مخالفان
::شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منکر در رفتار ائمّه
::قرآن و عترت (ع) و فمینیسم
::نماز در آثار نثر عرفانی ایران
::گزیده ی چند داستان کوتاه، خاطره، نمایش نامه و فیلم نامه از دفاع مقدّ
::عشق و انديشه ي امين پور در « بي بال پريدن »
::جایگاه رستاخیز در اشعار شاعران ایران
::مباني فقهي ـ حقوقي مرتبط با مسايل اقتصادي، اشتغال و استقلال مالي زنان
::سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران
::نقش اخلاق اسلامی در تعاملات اجتماع
::وحدت امّت اسلامی از نظر امام سجّاد (ع) و ارتباط آن با دیدگاه محقّقان دین در عصر حاض
::فرهنگ ايراني
::اندیشه های میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامّه و تنزیه الملّه
::تجلّی قرآن در آینه ی اشعار استاد بهزاد
::شیوه های الگوبرداری نسل جوان از سیره علمی و عملی عالمان دین
::معيارهاي تميز حق و باطل در قرآن كريم
::مصادیق نوآوری و شکوفایی از منظر قرآن کریم
::نقش زن در تحکیم خانواده با تکیه به رفتار حضرت فاطمه (س) در زندگی خانوادگی و نمونه ای از اشعار فارس
::نوآوری در راهکارهای تبلیغی مباحث مهدویّت در جامعه و جهان معاصر
::شناخت توسعة فرهنگي از نگاه امام علي (ع) در نهج البلاغ
::امام حسين (ع) احياگر سياست پيامبر (ص
::مفاهيم اجتماعي در شعر معاصر و كهن
::قیام عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر
::نماز و نیایش
::نقش نماز در ارتقاء ساختار اخلاقی انسان ها
::جایگاه قرآن کریم و آموزه های اهل بیت (ع) در تفکّر جهادی
::بررسی علل شیوع ضدّ ارزش ها از دیدگاه امام علی (ع) در نهج البلاغه
::قرآن و بهداشت تن و روان
::نماز از نظر قرآن، پیامبر (ص) و ائمّه اطهار (ع)
::مضامین قرآن در دیوان صباحی بیدگلی
::قیام عاشورا، امر به معروف و نهی از منکر
::نقش نماز در ارتقاء ساختار اخلاقی انسان ها
::دیدگاه حضرت علی (ع) در تفسیر قرآن
::بازتاب مسایل اجتماعی در اشعار شاعر معاصر ابوتراب جل
::حضرت فاطمه (س) و حضرت زينب (س) بهترین الگوی زنان جهان
::کرامت و عزّت انسانی، سعادت و کمال در نهج البلاغه
::جایگاه قرآن کریم و آموزه های اهل بیت (ع) در تفکّر جهاد
::نقش تعلیم و تربیتی شادی در انسان از دیدگاه قرآ
::رباعی
::سیمای پیامبر ( ص ) در کلّیّات سعدی شیرازی
::پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمال‌الدّين اسدآبادي
::نهضت پاسخ گويي از ديدگاه قرآن
::همسر آزاري و خشونت خانواده
::« عدالت و ارزش‏هاي انساني در عصر جهاني شدن »
::مهدويّت در قرآن ، احاديث و ادعيّه
::کارکرد معارف قرآنی در امثال و حکم ایرانی
::« انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »« انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »
::زن ، حقوق و جايگاه اجتماعي آن در اسلام
::ویژگی های بارز شهید ثالث
::رسالت استاد مطهّري در جنبش عدالت خواهي
::قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
::قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
::بررسی و نقد ترجمه های منظوم قرآن به فارسی
::کتاب ها


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: زهرا خلفی

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 51
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 1416
بازدید کل : 110755
تعداد مطالب : 133
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من زهرا خلفی خوش آمديد .لطفا جهت ترویج هرچه بهتر دین مبین اسلام و آشنایی جوانان عزیز میهن اسلامی با قرآن و اهل بیت و همچنین کتاب و مقالات چاپ شده این وبلاگ را به دوستان خود معرفی کنید.همچنین برای هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد .


سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران

ا

باسمه تعالی

سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران

مقدّمه :

ا

آبشخور معرفت عُرفای ایران، قرآن است و آنان از آب مَعین آیات قرآنی نوشیده و مرواریدهای معارف قرآن را در صدف وجود خود پرورانده اند. عُرفای ایران رموز و اشارات قرآن را کشف کرده، با زبان شیرین فارسی درهای معرفت گنج های قرآن را به روی مشتاقان می گشاند. آنان جویندگان و تشنگان حقیقت و کمال انسانی را به سمت و سوی چشمه ی زلال قرآن راه نموده تا از آب مصفّای سُوَر سیراب گردند. پارسایان روشن بین ایرانی با استفاده از اندیشه های تابناک وحی، اندیشه ی عالی خداشناسی و سیر و سلوک، طریق معرفت را رشد دادند و شیوه ی سیر در راه تعالی و تکامل انسانیّت را آموختند. آنان دین و تقوا و اشراق و عشق به خدا و کمال مطلق را جلوه داده، شاهکارهای خود را که قطره ایست از دریای موّاج گسترده ی قرآن به دنیای عرفان ایران و جهان اهدا نمودند.

با توجّه به گنجینه های ارزشمند فراوان کتابهای نثر عرفانی ایران، کتابی چند از این مخازن پرگهر برگزیده و از میان صد و چهارده دُر ثمین، سوره ی مبارکه ی بقره را از دیدگاه عرفای ایران مورد بررسی قرار داده، زبان و اندیشه ی آنان را نسبت به این نگین درخشنده قرآن بیان می نماییم.

1- سوره ی بقره در کشف المحجوب هجویری

... حجاب ذاتی که رینی است هرگز برنخیزد و معنی رین و ختم و طبع یکی است. .... آنگاه حکم این ظاهر کرد و گفت : «انّ الّذین کفروا سواءٌ علیهم ءَ اَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لایُؤمنونَ» آنگاه علّتش بیان کرد «خَتَم اللهُ علی قلوبهم و علی سَمعِهم»1.

در صفحه ی 256 نیز در مورد آیه ی 6 سوره ی بقره در کتاب مذکور آمده است که :

آنان کی کافرانند، متساویست به نزدیک ایشان اظهار حجّت و انذار از اهوال قیامت و به ترک آن، ایشان ایمان نیارند که ما مر ایشان را از اهل آن نگردانیده ایم و دلهای ایشان به حکم شقاوت مختومست پس ورود انبیا و نزول کتب و ثبوت شرایع اسباب وصولند نه علّت آن از انچ ابوبکر اندر حکم تکلیف چون ابوجهل بود امّا ابوبکر به عدل و به فضل رسید و بوجهل به عدل و به فضل بازماند.

و نیز در مورد آیه ی 7 سوره ی بقره صفحه ی 345 این گونه بیان شده ا ست :

چون قبض و بسط و ختم و شرح دل بدو بود محال باشد که راه نمائی جز ویرا داند کی هر چه درون اوست جمله علّت و سبب است و هرگز علّت و سبب بی عنایت مسبّب راه نتواند نمود که حجاب راه بُر باشد نه راه بَر.

ا

ا

ا

وقتی در خدمت شیخ خود می رفتم اندر دیار آذربایکان مرقّعه داری دو سه دیدم کی بر سر خرمن گندم ایستاده بودند و دامنهای مرقّعه پیش کرده تا مرد برزگر گندم در آن افکَنَد شیخ بدان التفات کرد و برخواند : « اولئک الّذین اشتروا الضّلالةَ بالهدی فما ربِحت تجارتُهم و ما کانوا مهتدین2» گفتم ایّها الشّیخ ایشان به چه بی حرمتی بدین بلا مبتلا گشتند و بر سر خلایق فضیحت شدند؟ فرمود کی پیرانِ ایشان را حرص مرید جمع کردن بودست و ایشان را حرص دنیا جمع کردنست و حرصی از حرصی اولیتر نیست و دعوت بی امرکردن هوا پروردن است.

در صفحات 13 و 14 آمده است :

ا

ا

«والله محیطٌ بالکافرین»3 و نیز گفت والله بکلّ شیء علیم و علم او یک علم است کی بدان همی داند جمله موجودات و معدومات را و خلق را با وی مشارکت نیست و متجزی نیست و از وی جدا نیست و دلیل بر علمش ترتیب فعلش کی فعلِ محکمِ علم فاعل اقتضا کند پس علم وی به اسرار لاحق است و به ظواهر محیط، طالب را باید کی اعمال اندر مشاهده ی وی کند چنانک داند کی او بدو و به افعال او بیناست. حکایت همی آید که اندر بصره رئیسی بود به باغی ازانِ خود رفته بود چشمش بر جمال زنِ برزگر افتاده مرد را به شغلی بفرستاد و زن را گفت درها دربند، گفتا همه درها بستم الّا یک در کی آن نمی توانم در بست. گفت کدام درست آن؟ گفت آن در که میان ما و میان خداوند است جَلّ جلالُه. مرد پشیمان شد و استغفار کرد. حکایت، حاتم الاصمّ گفت رضی الله عنه، چهار علم اختیار کردم از همه عالم برَستم، گفتند کدامست آن؟ گفت یکی آنک بدانستم خدای را تعالی بر من حقّیست کی جز من نتواند گزارد کسی آن را، به ادای آن مشغول گشتم،دُیُم آنک بدانستم کی مرا رزقیست مقسوم کی به حرص من زیادت نشود. از طلب زیادتی برآسودم، سیم آنک بدانستم کی مرا طالبیست یعنی مرگ کی از وی نتوانم گریخت. او را بساختم، چهارم آنک بدانستم کی مرا خدایست جلّ جلاله مطّلع بر من. از وی شرم داشتم و ناکردنی را دست بداشتم کی چون بنده عالِم بود کی خداوند تعالی بدو ناظرست چیزی نکند که به قیامت از وی شرم دارد.

در صفحه ی 70 ذکر شده است :

آنک پسندیده ی حق بود، خلق ورا  نپسندند و آنک گزیده ی تن خود بود، حق ورا نگزیند، چنانک ابلیس را خلق بپسندیدند و ملائکه ویرا نپسندیدند و وی خود را بپسندید، چون پسندیده ی حق نبود پسند ایشان مر ورا لعنت بار آورد و آدم را صلوات الله علیه ملائکه نپسندیدند و گفتند : «اتجعل فیها مَن یُفسِد فیها و یَسفِکُ الدِّماء.»4

ا

و وی خود را نپسندید و گفت «ربّنا ظلمنا انفسنا» و چون پسندیده حق بود حق گفت : «فَنَسی و لم نجد له عزما» ناپسندِ خلق و ناپسند خودِ وی مرورا رحمت بار آورد تا خلق عالم بدانند کی مقبول ما مهجور خلق باشد و مقبول خلق مهجور ما، لا جرم ملامت خلق غذاء دوستان حقّست از آنچه اندر آن آثار قبولست و مشرب اولیاء وی کی آن علامت قربست و همچنانک همه خلق به قبول خلق خرّم باشند ایشان به ردِّ خلق خرّم باشند.

در صفحات 307 و 308 آمده است :

ا

ا

ا

دلیل بر فضل انبیا آن است کی خداوند تعالی ملائکه را به سجده کردن آدم فرمود و این ضرورت است کی حال مسجودٌ له عالی تر از حال ساجد بود و اگر گویند خانه ی کعبه سنگی است جمادی و مؤمن از وی فاضل تر و آن را سجده می کند روا بود که ملائکه نیز از آدم فاضل تر بوده باشند و او را سجده کردند گوئیم هیچ کس نگوید مؤمن خانه را یا محراب یا دیواری را سجده می کند الّا همگان گویند خداوند خانه را سجده می کند و همه گویند که ملائکه آدم را سجده کردند بر موافقت کلام قوله تعالی : «اسجدوا لِآدم»5 ما فرمودیم مر ملائکه را و گفتیم تا آدم را سجده کنند و چون مؤمنان را امر کرد گفت «واسجدوا و اعبدوا ربّکم» خداوند را سجده کنید و بندگی وی را میان اندر بندید پس خانه نه چون آدم باشد. مسافر چون خواهد که بر پشت ستور خداوند را پرستد اگر روی به خانه نباشد معذور بود و مُغمی علیه اگر دلائل قبله اندر بیابانی گم کنند روی به هر سو که آرند فرمان گزارده باشند و ملائکه را اندر سجده آدم هیچ عذری نبود. آن یکی از خود عذری نهاد ملعون ابد گشت و خاکسار شد.

در صفحه ی 386 و 387 بیان شده که :

ا

«اقیموا الصّلوةَ و آتوا الزّکاةَ»6 نماز به معنی ذکر و انقیاد باشد از روی لغت و اندر جریان عبارات فقها را عبارتی مخصوص است برین احکام کی معتادست و آن از حقّ تعالی فرمان است کی پنج وقت بگزارید و قبل دخول آن مر آن را شرایط است. یکی از آن طهارت به ظاهر از نجاست و به باطن از شهوت و دیگر طهارت جامه به ظاهر از نجس و به باطن آنک از  وجه حلال باشد. سدیکر طهارت جانی به ظاهر از حوادث و آفت و به باطن از فساد و معصیت، چهارم استقبال قبله، قبله ی ظاهر کعبه  و از آنِ باطن عرش و از آن سِرّ مشاهدت، پنجم قیام ظاهر اندر حال قدرت و قیام باطن اندر روضۀ قربت به شرط دخول وقت آن به ظاهر شریعت و دوام وقت اندر درجۀ حقیقت و ششم خلوص نیّت به اقبال حضرت، هفتم تکبیری اندر مقام هیبت و قیامی اندر محلّ وصلت و قرائتی به ترتیل و عظمت و رکوعی به خشوع و سجودی به تذلّل و تشهّدی به اجتماع و سلامی به فناء صفت کما کان النّبیّ (عم) خبراً عنه «کان النبیّ (صلع) یُصلّی و فی جوفه اَزیز کازیزالمرجل»، چون پیغمبر (ص) نماز کردی اندر دلش جوشی بودی چون جوش دیک روئین که اندر زیر آن آتش افروخته باشد و چون امیرالمؤمنین علی «کرّم الله وجهه» قصد نماز کردی مویهای وی از جامه ی وی بیرون کردی و لرزه بر وی افتادی و گفتی، آمد وقت گزاردن امانتی که آسمانها و زمینها از حمل آن عاجز آمدند. یکی از مشایخ گوید از حاتم اصمّ رحمة الله علیهم پرسیدم که نماز چگونه کنی؟ گفت چون وقت اندر آید یک وضوئی ظاهری و باطنی بکنم ظاهر به آب و باطن به توبه، آنگاه در مسجد اندر آیم و مسجد حرام را شاهد کنم و مقام ابراهیم را میان دو ابروی خود نهم و بهشت را بر راست خود دانم و دوزخ را بر چپ خود و صراط را زیر قدم خود و ملک الموت را از پس پشت خود. آنگاه تکبیری کنم با تعظیم و قیامی به حرمت و قرائتی با هیبت و سجودی به تضرّع و رکوعی به تواضع و جلوسی به حلم و وقار و سلامی به شکر و بالله العون.

2- سوره ی بقره در کتاب زُبدة الحقایق از عین القضاة همدانی

در صفحات 33 تا 34 در مورد حقیقت عشق آمده است که :

عشق همواره طلب معشوق را به همراه دارد، و حقیقت طلب آن است که نظر طالب به کلّی متوجّه مطلوب باشد، در این هنگام طلب و یافت با یکدیگر همراهند، در درک حقیقتِ طلب
می توان جذب شدن پاره ی آهن را در برابر مغناطیس در نظر گرفت؛ آهن اگر خالص باشد، به طور کامل و با تمام وجود مجذوب آهن ربا می شود، و در طلب آن تفرقه راه ندارد، امّا اگر به چیزهائی نظیر طلا و نقره و جز آن آمیخته شود، در کمال انجذاب آن نقصانی پدید می آید، و هرگاه
شائبه ای از غیر در آن نباشد، طلب حقیقی امری ضروری است. و در آن هنگام یافت و وصول به آهن ربا نیز ضروری خواهد بود و این معنیِ سخنی است که گفتیم : «طلب و یافت با یکدیگر همراهند».

اکنون ممکن است عائقی از خارج جذب آهن به مغناطیس را مانع شود، لیکن این امر دلیل نقصان طلب نیست. آنچه موجب نقصان در کمال طلب است آن است که در ذات آهن آمیزه ای از طلا و گچ و چیزهای دیگر باشد که معمولاً در معدن با آنها آمیخته است. عایق خارجی گاه چندان تأثیری در قطع راه طلب، یعنی انجذاب به معشوق، ندارد و تا هنگامی که در ذات عاشق شائبه ای از غیر نباشد، روی از معشوق برنمی تابد. در این مرحله طالب، اهل بدایت در طلب است و حقیقت این کلام خداوند برای او متجلّی می گردد : « اِذَ قال لَهُ ربُّه اَسلِم، قالَ اَسلَمتُ لِربّ العالمین» و «لا اِکراهَ فِی الدّین قَد تبیَّنَ الرّشدُ مِنَ الغیّ فَمن یکفر بالطّاغوت و یؤمِن بالله فقد استمسَکَ بالعُروةِ الوثقی لاَانفِصام لها.7

ا

در صفحه ی 91 در مورد ایمان به غیب چنین می گوید :

شک نیست که علم آخرت به خداوند سبحان باز می گردد، چنانکه فرمود : «الیه یُردُّ عِلمُ السّاعة» و تو نمی توانی به چیزی از آن ایمان آوری، مگر ایمان کور مادرزاد نسبت به رنگها. بنابراین در این امر تأمّل کن که چگونه ممکن است کور مادرزاد که از طریق ایمان به غیب به رنگها ایمان یافته است، می تواند نظر خود را از حواس چهارگانه و مدرکات آن قطع نماید و چنان ایمان آورد، که ایمان غیبی او خالی از تشبیه و تمثیل باشد. پس از آن تو نیز از نفس خویش چنان ایمانی بطلب، تا مؤمن به غیب و موقن به آخرت گردی. چنانکه خدای متعال فرمود : «الّذینَ یؤمِنونَ بِالغیبِ وَ یُقیمونَ الصّلوةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ، وَالّذینَ یؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلیکَ وَ ما اُنزِلَ مِن قبلِکَ وَ بِالآخرَةِ هُم یُوقِنونَ».8

ا

در صفحه ی 68 در مورد معارف قرآن می گوید :

خداوند فرمود : «وَاتّقواالله و یُعلِّمُکمُ اللهُ». 9 و هر کس در سلوک خویش به حقیقت تقوی رسید به طور مسلّم خداوند آنچه را نمی داند به او تعلیم خواهد کرد، و با او خواهد بود.

در صفحات 25 و 26 در مورد علم خداوند به جزئیات آمده است :

آنچـه بر من است ترتیب قوافـی و تنظیم شعـر است،

و اینکه گاو از درک آن عاجز است بر عهده من نیست.

سپاس خدای را که محمّد (ص) را به رسالت کافّه خلق برگزید، و بر زبان او به حقیقت سخن خویش راند، و گفت : «فَاَینما تُوَلُّوا فَثمّ وَجهُ اللهِ اِنّ اللهَ واسِعٌ علیم». 10

اگر در قرآن آیه ای جز این نبود، در گواهی بر جهل منکران و تکذیب کنندگانِ احاطه ی علم ازلی بر جزئیات، کافی می نمود؛ که هر حرفی از آن بر کوردلی آنان شاهد است، زیرا که در این آیه صفت و سعت را با علیم همراه آورده است، و آن را با سخن خویش : «به هر جانب روی کنید آنجا روی خداست» قرین ساخته، و این اشاره ای لطیف و آشکار است، بر اینکه هر موجودی را نسبتی است با وجه او، که اگر آن نسبت نمی بود، آن چیز وجود نمی یافت؛ پس او آن را می داند، زیرا رویش به سوی اوست، و این همان علم او به جزئیات است.

 

 

در صفحات 84 و 101 در مورد اختلاف نفوس در معرفت حق چنین بیان شده است :

همچنان که هر جسمی دارای مکان مخصوصی است، و در آن معنائی است، که آن را به سوی حیزّ طبیعی آن حرکت می دهد، و تا آن را بدان نرساند، نمی ایستد، هر نفسی نیز از معدن مخصوصی است، و اختلاف نفوس، بستگی به اختلاف معادن آنها دارد. و مردم معادنی هستند همچون معادن طلا و نقره. چنانکه سرور انبیاء (ص) از آن خبر داد : «و خداوند در هر نفسی معنائی نهاده است، که آن را به سوی معدن اصلی اش به حرکت درمی آورد، و تا بدان نرساند از حرکت باز نمی ایستد». این حقیقتی است قابل مشاهده، و عارف در آن هیچ شکّی ندارد. و قرآن از چنین معنائی حکایت می کند، که گوید : «قَد عَلِم کُلُّ أناسٍ مَشرَبَهُم» و حرکات اندامها آثار آن معانی است، که قدرت ازلی برای اتمام حکمت و اظهار کمال لطف خویش در نفوس تعبیه کرده است. بر این اساس، آن عده از نفوسی که بین آنها و «اوّل» واسطه ای وجود ندارد، از روی طبع جذب آن جناب می شوند، همانند آهن که به سوی مغناطیس جذب می شود این گروه از نفوس عارفان بالله هستند.

نیروی هر مرغی به قدر چینه دان اوست؛ «و قَد عَلِم کُلُّ أناسٍ مَشرَبَهُم» 11 تاکنون دیده ای که کنّاسی با پادشاهی بر سر ملک بستیزد، هرگز!!

جوانمرد به هر راهی که می رود، شمار قدمهایش در خور اندازه ی پای اوست.

3- سوره ی بقره در کتاب تمهیدات از عین القضاة همدانی

در صفحات 168 و 185 درمورد اسرار قرآن و حکمت خلقت انسان آمده است :

گفت : تو دام رسالت و دعوت بنه، آن کس که صید ما باشد، دام ما خود داند، و در بیگانگان مرا خود هیچ طمعی نیست.

پس چون مِنَّت آمد، بعثت محمّد (ص) مؤمنان را؛ پس کافران را از آن چه شود؟ «سواءٌ عَلَیهم أَأَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لایُؤمِنون». 12 بوجهل و بولهب از آیتِ «وَ ما أَرسَلناکَ إِلّا رَحمَةً لِلعالمین» چه سود یافتند؟ آن ندیده ای که آفتاب راحتِ همه جهان باشد، و رحمت جمله ی عالمیان آمد؟ امّا اگر بر گُلخن تابد، بویهای کریه از آن برآید و پیدا شود؛ و اگر بر گلشن تابد، بویهای خوش از آنجا برآید و با دید آید. این خلل نه از آفتاب آمد، بلکه خلل و تفاوت از اصل و جِرم آن چیزها آمد. آن ندیده ای که آفتاب چون بر روی ما می آید، روی ما سیاه شود؛ و چون بر جامه آید، جرم جامه را سفید کند؟

 

در صفحه ی 78 در رکن شهادت آمده است :

هر چه در عالم خداست همه در طیّ عِزِّ «آلم»13 است. دریغا که خلق بس قاصر فهم آمده اند و مختصر همّت، و از حقیقت خود سخت غافل مانده اند! و حقیقت ایشان از ایشان غافل نیست «و ما کُنّا عَن الخَلق غافِلین».

در صفحه ی 144 در مورد حقیقت روح و دل می گوید :

دریغا ابن عبّاس – رضی الله عنه – در تفسیر این آیت می گوید که «أن یأتِیَکُمُ التابوتُ فیه سکینَةٌ مِن رَبِّکُم» 14 گفت : این سکینة آنست که در میان آن تابوت بود که دل انبیا (علیهم السّلام) در آنجا بود و در آنجا نشستند.

در صفحات 307 و 308 آمده است :

ا

ا

ا

ا

ا

پس چون کار بر قدر همّت آمد «تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعضٍ» 15 درست باشد. شیخ ما گفت حقّ تعالی در وقتی که وقت نپذیرد با محبّان خود گفت : شما دانید که من چرا سه تن را از میان همه بندگان برگزیدم؟ دریغا چون سایل، او بود، مُجیب هم او بود. گفت : ابراهیم خلیل را به خلّت از  بهر آن مُزیَّن کردم که در میان ارواح، هیچ روح چنان با سخا و بخشش ندیدم که روح ابراهیم را بود. پس چون عطا و سخا حِلیه و خُلق ماست، ما نیز حُلّۀ خِلّت در وی پوشانیدیم که «وَ أتَّخَذَاللهَُ ابراهیمَ خلیلاً». پس به موسی نگاه کردیم؛ در میان ارواح، هیچ روح متواضع تر و گردن نهاده تر از روح موسی (ع) ندیدم، پس او را به کلام خود مخصوص کردیم «وَ کَلََّمَ اللهُ مُوسی تَکلیمًا». پس نظر به روح مصطفی کردیم؛ در میان ارواح، هیچ روح مشتاق تر و محبّ تر از روح او ندیدیم؛ پس او را به رؤیت خود برگزیدیم، و اختیار کردیم که «أَلَم تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِلَّ». چه می شنوی؟ این همه بیان همّت می کند. همّت بالا گرفته است بر همه چیزی که «إِنّ اللهَ یُحِبُّ مَعالی الاُمُورِ وَ یَکرَهُ سَفاسِفَها» آنست که هر که عالی همّت تر، کار او رفیع تر.

در صفحه ی 256 در مورد واژه خَلَقَ این گونه بیان شده :   

ای عزیز خلق به زبان عربیّت، بر چند معنی حمل کنند : به معنی آفریدن باشد چنانکه «خَلَقَ لَکُم ما فی السَّمواتِ وَ ما فی الأَرضِ» 16 و به معنی تقدیر باشد؛ و به معنی ظهور و بیرون آمدن باشد. بدین حدیث، ظهور و وجود می خواهد. اکنون محمّد در کدام عالم چنین مخفی بود که آنگاه ظهور او را خلقت آمد؟ دریغا در عالمِ «کُنتَ کَنزاً مَخفِتّاً فَأَحبَبتُ أَن أُعرَف» مخفی بود؛ او را به عالمِ «لَولاکَ لَما خَلَقتُ الکَونَینِ» آوردند.

 

در صفحات 137 و 138 در مورد حقیقت و حالات عشق می نویسد :

ا

دریغا هر چند که بیشتر می نویسم بیشتر می آید، و افزون تر می آید! امّا ای دوست از سعادت، محبّت خیزد و از محبّت، رؤیت خیزد. ندانم که هرگز از محبّت هیچ علامت دیده ای؟ علامت محبّت آن باشد که ذکر محبوب بسیار کند که «مَن أَحبَّ شَیئاً أکثَرَ ذِکرَه». دریغا «والّذین آمنوا أشَدُّ حُبّاً لِلّه» 17 محکّهای بسیار با خود دارد. علامت محبّت خدا آن باشد که محبوبات دیگر را دربازد، و همه محبّتها را ترک کند و محبّت خدا را اختیار کند؛ اگر نکند هنوز محبّت خدا غالب نباشد. زن و فرزند و مال و جاه و حیات و وطن همه از جمله ی محبوباتست؛ اگر حبّ این محبوبات غالب باشد، نشان آن باشد که نگذارد که زکات و حجّ و صدقه از تو در وجود آید که هر یکی خود محکّیست تا خود به زیارت خانه ی خدا و رسول او تواند رفت؛ بود که این همه محبوبات را وداع کند، و محبّت خانه ی خدای ـ تعالی ـ اختیار کند. مأکولات و مشروبات همچنین محبوبست؛ به امساک این محبوبات، اختیار محبوبِ زکات کند، و صوم را اختیار کند. همچنین از علامات یکایک می شمار. اگر چنانکه این حُبِّ مَحبوبات غالب آمد بر حبّ خدا، بدانکه او را با خدا هیچ حسابی نیست.

در صفحه ی 148 نیز آمده است :

ا

ا

روزی یکی از مصطفی پرسید که «أینَ اللهُ»؟ گفت : «فی قُلوبِ عبادِه» در دل بندگان خود باید جُست؛ «وَ هُوَ مَعَکُم أَینَما کُنتُم» این معنی باشد. چون دل ترا حاصل آمد و دل را بازیافتی، روح خود جمال عزّت با تو نماید. دریغا اگر شریعت، بند دیوانگیِ حقیقت آمده نیستی، بگفتمی که روح چیست؛ امّا غیرت الهی نمی گذارد که گفته شود. عیسی (ع) کمال و رفعت که داشت از آن داشت که او را خلعت روح القدس درپوشیده بودند، و او را همه روح کرده «وَ أَیَّدناهُ بروحِ القُدُس».18

در صفحات 119 و 120 در مورد حقیقت و حالات عشق آمده است :

دانی که آن نور سیاه چیست؟ «و کان مِنَ الکافِرین» 19 خِلعَت او آمده است. شمشیر «فَبِعِزَّتِکَ لَأَُغوِیَنَّهُم أَجمعین» کشیده است. در ظُلُماتِ «فی ظُلُمات البَرِّ والبَحر» فضولی و خود را بی اختیار کرده است. پاسبان عزّت آمده است. دربان حَضرَتِ «أَعوذ بالله مِن الشّیطان الرَّجیم» شده است. دریغا از دست کسی که شاهد را بیند با چنین خدّ و خال و زلف و ابرو، و حسین وار «أنا الحقّ» نگوید؟! باش تا بایزید بسطامی این معنی با تو در میان نهد، و تو را از حقیقت این کار آگاه کند. این بیتها را نیز گوش دار :

آنرا که حیاتش آن دل و دلبر نیست            و آن خال و خد و آن لب چون شکّر نیست

جان و دل را چو ابرو و زلف ببرد

                     در هر دو جهان مُشرک و هم کافر نیست

از کفر به کفر رفتنت باور نیست

                      زیرا که ازو جز او دگر در خور نیست

در صفحات 7 و 8 در مورد علم مکتب و علم لَدُنّی می گوید :

ا

عبدالله بن عبّاس می گوید : شبی با علی بن ابی طالب ـ کَرّم الله وجهه ـ بودم تا روز، شرح بای بسم الله می کرد «فرأیتُ نفسی کالجُرَّةِ عند البحرِ العظیم» یعنی خود را نزد وی چنان دیدم که سبویی نزد دریایی عظیم. از دریا، چه برتوان گرفت؟ تا ساکن دریا نشوی، هر چه یابی قَدَری و حَدّی دارد؛ ملّاح از دریا، چه حدّ و وصف کند، و چه برگیرد؟ زیرا که هر چه برگیرد باز بریزد که مقام در بحر دارد، اما بَرّ  از بحر چه خبر دارد؟ «ظَهَر الفسادُ فی البرّ و البحر». هرچه آموخته ی خلق باشد برّ و برّی باشد، و هرچه آموخته ی خدا باشد که «الرّحمنُ عَلَّم القرآن» بحر و بحری باشد، و بحر نهایت ندارد «ولا یُحیطون بشیءٍ مِن عِلمِهِ». 20

در صفحه 89 در شرح ارکان پنج گانه ی اسلام آمده است :

این جهان اگر چه از بهر اولیای خدا آفریدند امّا ایشان خود را به دنیا و با کسب ندهند. از زکات خدا که اصل و فرع، هر دو خود از بهر وجود ایشان ظاهر شد؛ نصیبی بهر یک باید دادن تا مدار و قرار، قالب ایشان باشد. امّا این گروه که مال و زکات دادن نعت ایشان باشد ایشان را خود مال نباشد، ایشان را علم لدنّی باشد که «لا کَنزَ أَنفعُ مِن العِلم». از آن کنز و علم و رِزق که ایشان را دهند «وَ مَن رَزَقناه مِنّا رِزقاً حَسَناً»، هم قرینان و هم صحبتان و مریدان را از آن زکاتی نصیبی دهند که «أَلعِلمُ لایَحُلُّ مَنعُهُ»؛ آن به قدر حوصله ی خلق نثار کنند، و این آیت را کار بندند «وَ مِمّا رَزَقناهم یُنفِقون». 21

در صفحات 52 و 53 آمده است :

ا

پس بدایت توحید، مرد را پیدا گردد. مرد را از دایره ی این قوم بدر آرد که «وَ مِنَ النّاس مَن یقولَُ آمنّا بالله و بالیُوم الآخرِ و ما هُم بِمؤمنین». 22 نامش در جریده ی آنها ثبت کنند که «بالآخِرَةِ یوقِنون» 23 زیرا که از «یُؤمِنونَ بالغیب» در گذشته باشد، و به عالم یقین رسیده. یقین در مشاهدت باشد، و ایمان در غیب و هجران باشد. از اینجا تو را معلوم شود که چرا با مصطفی خِطاب کردند که «ما کنتَ تَدری ما الکتابُ وَ لا الایمان» او را به اکراه به عالم کتاب و ایمان آوردند از بهر انتفاع خلق و رحمت ایشان، و خلق قبول کرد زیرا که صفت رحمانیّت داشت که «و ما أرسَلناکَ الّا رحمةً للعالمین» این معنی می دان که او خود را با کتاب «وَ عِنده أُمُّ الکتاب» داد، و ایمان و اسلام را به خود راه داد نصیب جهانیان را، وگرنه او از کجا و غیبت از آن حضور از کجا و رسالت و کتاب از کجا؟!

در صفحه ی 185 در مورد اسرار قرآن آمده است :

ای محمّد : تَخَلُّق کن به اخلاق ما، و از فَضل و اخلاق ما که به تو داده باشیم تو نیز جرعه یی بر بیچارگان ریز تا هر که تو را بیند، ما را دیده باشد؛ و هر که مطیع تو شود، مطیع ما شده باشد «وَ یُعَلِّمُکُم ما لَم تَکونوا تَعلَمون». 24   

4- سوره ی بقره در کشف الاسرار و عُدّة الابرار

در بخش سوّم این کتاب میبدی، آیات قرآن را بر لسان اهل اشارت تعبیر می کند و در دریای بی کران کتاب وحی با اندیشه ی زیبای عرفان غوص کرده تا دُردانه های مفاهیم آیات را به چنگ آورد و گلهایی که از گلزار سوره ی بقره می چیند، بدین گونه در گلدان دلها جای دهد.

در مورد آیات 1 و 2 سوره ی بقره : در صفحه ی 29 آمده است که :

ا

«الم ذلِکَ الکِتابُ» گفته اند این کتاب اشارت است به آنک الله تعالی بر خود نبشت از بهر امّتِ محمّد (ص) که : اِنَّ رَحمتی سَبَقَت غَضَبی و گفته اند اشارت به آن است که الله بر دل مؤمنان نبشت از ایمان و معرفت. ـ چنانستی که الله گفت ـ بنده ی من! نقش ایمان در دلت من نبشتم، عطر دوستی من سرشتم، فردوس از بهر تو من نگاشتم، دلت به نور معرفت من آراستم، شمع وصل من افروختم، مُهرِ مِهر بر آن دل من نهادم، رقم عشق در ضمیرت من زدم.

ا

«هُدَیً لِلمُتَّقین» گفت ا ین قرآن متّقیان را هُدی است، مؤمنان را شِفاست، آشنائی را سبب است، روشنائی را مدد است، کلید گوشها، آینه ی چشمها، چراغ دلها، شفاء دردها، نور دیده ی آشنایان، بهار جانِ دوستان، موعظت خائفان، رحمت مؤمنان.

ا

چون دانی که قرآن متّقیان را هدی است پس نَسب تقوی درست کن تا تو را در پرده ی عصمت خویش گیرد.

در مورد آیه ی 7 سوره ی بقره در صفحه ی 30 این گونه بیان می کند :

«اِنَّ الَّذین کَفَروا». از اوّل سوره تا اینجا اشارت است به فضل و لطف خداوند عزّوجلّ با آشنایان و دوستان، و این آیت اشارت است به قهر و عدل او با بیگانگان و دشمنان. و خدای را عزّوجلّ هم فضل است و هم عدل، اگر عدل کند رواست ور فضل کند از وی سزاست.

پیر طریقت گفت : «الهی از آنچه نخواستی چه آید؟ و آن را که نخواندی کی آید؟ ناکِشته را از آب چیست؟ و نابایسته را جواب چیست؟ تلخ را چه سود گرش آب خوش در جوارست؟ و خار را چه حاصل از آن کِش بوی گل در کنارست؟ قسمی رفته، نفزوده و نکاسته چه توان کرد، قاضی اکبر چنین خواسته، شیطان در افق اعلی زیسته، و هزاران عبادت برزیده چه سود داشت که نبود بایسته.

در مورد آیه ی 34 و 30 و 35 سوره ی بقره در صفحه ی 31 می گوید :

ا

ا

«وَ اِذ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدوا لِادَمَ ...» جلیل است و جبّار خدای جهان و جهانیان، کردگار نامدار نهان دان، قدیم الاحسان و عظیم الشّان، نه بر دانسته ی خود منکر، نه از بخشیده ی خود پشیمان، نه بر کرده ی خود به تاوان. خداوندی که ناپسندیده ی خود بر یکی می آراید و پسندیده ی خود به چشم دیگری زشت می نماید. ابلیس نومید را از آن آتش بیافریند و در سدرة المنتهی وی را جان دهد و مقرّبان حضرت را به طالب علمی پیش وی فرستد، با این همه منقبت و مرتبت، رقم شقاوت بر وی کشد و زُنّار لعنت بر میان وی بندد، و آدم را از خاک تیره برکشد، و ملأاعلی را حمّالانِ
پایه ی تخت او کند، و کسوت عزّت ورو پوشد، و تاج کرامت بر فرق او نهد و مقرّبان حضرت را گوید که «اَُسجدوا لِآدم».

در آثار بیارند که ـ آدم را بر تختی نشاندند که آن را هفتصد پایه بود از پایه ای تا پایه ای هفتصد ساله راه. فرمان آمد که یا جبرئیل و یا میکائیل شما که رئیسان فریشتگان اید این تخت آدم برگیرید و به آسمانها بگردانید تا شرف و منزلت وی بدانند، ایشان که گفتند «اتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها» ـ آنگه آن تخت آدم را برابر عرش مجید بنهادند و فرمان آمد ملائکه را که شما همه سوی تخت آدم روید و آدم را سجود کنید. فرشتگان آمدند و در آدم نگرستند همه مست آن جمال گشتند.

رویی که خدای آسمان آراید                  گر دست مشاطه را نبیند شاید

جان و جهان با دولت بازی نیست و سعادت بهائی نیست، رنج روزگار و کدِّ کار ابلیس دید و به بهشت آدم رسید. طاعتِ بی فترت ابلیس را بود و خطاب «اُسکن اَنتَ وَ زوجک الجنّةَ» آدم یافت.

در مورد آیه ی 36 سوره ی بقره در صفحات 32 و 33 آمده است :

«فَاَزَلَّهُما الشَّیطانُ عَنها» ـ این عجب نگر که از اوّل رهی را بنوازد شغلکهاش برسازد به آخر غوغا فرستد و ساخته براندازد و در خَم چوگان عتاب آرد.

پیر طریقت گفت : «الهی تو دوستان را به خصمان می نمائی، درویشان را به غم و اندوهان می دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، سعادتش بر سر دیوان کنی و به فردوس او را مهمان کنی، مجلسش
روضه ی رضوان کنی، ناخوردن گندم با وی پیمان کنی، و خوردن آن در علم غیب پنهان کنی، آنگه او را به زندان کنی، و سالها گریان کنی، جبّاری تو کار جبّاران کنی، خداوندی، کار خداوندان کنی، تو عتاب و جنگ همه با دوستان کنی».

در مورد آیه ی 45 سوره ی بقره در  صفحه ی 34 این چنین بیان شده که :

«وَاستَعینوا بِالصَّبرِ وَالصّلاةِ» ـ فرمان آمد یا سیّد، امّت خویش را بگوی که در کارها صبر کنید تا به مراد رسید که «الصّبر مفتاح الفرج» ـ هر که صبر مردان ندارد تا گرد میدان مردان نگردد.

«وَ اِنَّها لَکَبیرَةٌ اِلّا عَلَی الخاشِعینَ» ـ خشوع از شرط نماز است و بنده را نشان نیاز است، و خاشعان اندر نماز ستودگان حق اند و گزیدگان از خلق.

رسول خدا چون نماز کردی خشوع باطن وی چنان بودی که جوش دل وی همی شنیدند.

در مورد آیه ی 54 سوره ی بقره در صفحه ی 35 آمده است :

ا

ا

«وَ اِذ قالَ موسی لِقَومِه یا قَومِ انَّکُم ظَلَمتُم اَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ» ـ موسی گفت قوم خویش را ـ نگر تا به این عبادت گوساله که شما کردید گمان نبرید که جلال صمدیّت را از آن زیانی است، یا پادشاهی و خداوندی وی را نقصانی است. بل که زیان کاری و بد روزی شما راست، اگر بد افتادی هست شما راست که از چنو خداوندی باز ماندید. ورنه او چون شما بندگان فراوان دارد.

در مورد آیه ی 77 سوره ی بقره در صفحه ی 36 آمده است :

«اَوَلا یَعلَمون اَنَّ اللهَ یَعلَمُ ما یُسِرّونَ وَ ما یُعلِنُونَ» عارفان را اشارتی کفایت باشد، چون ربّ العالمین گفت من سِرها دانم و بر نهانیها مطّلعم، ایشان سرّ خویش از غبار اغیار بیفشاندند هیچ پراکندگی در دل خود راه ندادند، و چون گفت من آشکارا دانم، ایشان در معاملتِ ظاهر با خلق خدای صدق بجای آوردند.

در مورد آیه ی 124 سوره ی بقره در صفحه ی 37 آمده است که :

ا

«وَ اِذِ ابتَلی اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ» برآراستند کوکب تابان و آفتاب درخشان و خلیل را آزمونی کردند تا با وی نمایند که ازو چه آید و در راه بندگی چون رود.

خداوندان تحقیق این جا رمزی دیگر گفته اند و لطیفه ای دیگر دیده اند، گفتند از اوّل خاک خلیل را به آب خُلّت بیامیختند، و سرّش به آتش عشق بسوختند، و جانش به مِهر سرمدیّت بیفروختند، و دریای عشق در باطن وی بر موج انگیختند، آنگه سحرگاهان در آن وقت صَبوح عاشقان، و های و هوی مستان، و عربده ی بیدلان چشم باز کرد از سرِ خمارِ شرابِ خُلّت و مستیِ عشق گفت : «هذا ربّی». این چنانست که گویند :

از بس که درین دیده خیالت دارم            در هرچه نگه کنم توئی پندارم

در مورد آیه ی 131 سوره ی بقره در صفحه ی 37 می گوید :

«اِذ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسلِم ...» آنگه که الله ابراهیم را گفت گردن نه و کار به من سپار و خویشتن فرا من ده. چون خلیل در روش آمد از حضرت عزّت فرمان آمد که ـ یا ابراهیم هر که ما را خواهد جمله باید که ما را بود، تا شَظیّه ای از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است از رنج کوشش به آسایش کشش نرسی.

در مورد آیه ی 155 سوره ی بقره در صفحه ی 39 آمده است :

«وَلَنَبلُوَنَّکُم ... » و ناچار شما را بیازماییم سنّت خداوند عزّوجلّ چنانست که هر آیت که بنده را در آن بیم دهد و سیاست نماید، هم بر عقب آن یا پیش از آن بنده را بنوازد و امید نماید، چنانک درین آیت بنده را به ذکر آن سیاسات و انواع بلیّات بازشکست، پس آنگه بشارت داد و بنواخت.

ا

ا

می گوید بیازمائیم شما را گاه به ترس، و گاه به بیم، گاه به درویشی، و گاه به گرسنگی، گاه به مصیبت ظاهر، و گاه به اندوه باطن، آن بلاءِ ظاهر و آن مصیبت آشکارا خود آسان کاری است که گاه بُود و گاه نه، چنانک بلاء ابراهیم و بلاءِ ایّوب (ع). بلاء تمام اندوه باطن است که یک چشم زخم پای از جای برنگیرد، و هر که او نزدیکتر و به دوستی سزاوارتر و وصال را شایسته تر اندوه وی بیشتر. چنانک اندوه مصطفی که نه بر افق اعلی طاقت داشت و نه بر بسیط زمین قرار، چنانک پروانه در پیش چراغ، نه طاقتِ آن که با چراغ بماند و نه چاره ی آنک از چراغ دور ماند!

در مورد آیه ی 165 سوره ی بقره در صفحات 40 و 41 آمده است :

«وَ مِن النّاسِ مَن یَتَّخذُ مِن دُونِ اللهِ اَنداداً» : و از مردمان کس است که می گیرد فرود خدای، وی را همتایان. اگر مؤمنان و دوستان خدای را در همه قرآن همین آیت بودی ایشان را شرف و کرامت تمام بودی، که ربّ العالمین می گوید : ایشان مرا سخت دوستدارند، تمامتر از آنک کافران معبود خود را دوست دارند، نبینی که کافران هر یک چندی دیگر صنمی برآرایند، و دیگر معبودی گیرند، چون درویش باشند به تراشیده ای از چوب قناعت کنند باز چون دستشان رسد آن چوبینه فرو گذارند و از سیم و زر دیگری سازند، اگر آن دوستی ایشان مر معبود خود را حقیقت است پس چون که از آن به دیگری می گرایند؟

گویند که مردی بر زنی عارفه رسید، و جمال آن زن در دل آن مرد اثر کرد، گفت ـ کُلّی بکلّکِ مشغولٌ ـ ای زن من خویشتن را از دست بدادم در هوای تو. زن گفت چرا نه در خواهرم نگری که از من با جمال تر است و نیکوتر؟ گفت کجاست آن خواهر تو تا ببینم؟ زن گفت : برو ای بَطّال که عاشقی نه کار توست اگر دعوی دوستی مات درست بودی تو را پروای دیگری نبودی.

«وَالَّذینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ» : و ایشان که ایمان آوردند دوستر می دارند الله را از ایشان که بتان را دوست دارند. ربّ العالمین گفت دوستی مؤمنان ما را نه چون دوستی کافرانست بتان را که هر یک چندی به دیگری گرایند، بلکه ایشان هرگز از ما برنگردند، و به دیگری نگرایند، که اگر برگردند چون مائی هرگز نیابند هرچند که جویند. ای مسکین! خدای را چون تو بنده بسیارست اگر بدی افتد تو را افتد، چون برگردی که چون او خداوندی نیابی؟

در مورد آیه ی 189 سوره ی بقره در صفحه ی 41 می گوید :

«یَسئَلونَکَ عَنِ الاَهِلّةِ ... » ـ زیادت و نقصان قمر و افزودن و کاستن آن اشارتست به قبض و بسط عارفان، و هیبت و انس محبّان. و قبض و بسط مر خواص را چنانست که خوف و رجا مر عوام راست. چندان که قبض و بسط از خوف و رجا برتر آمد هیبت و انس از قبض و بسط برتر آمد. خوف و رجا عوام راست و قبض و بسط خواص را، هیبت و انس خاص الخاص را. اوّل مقام ظالمان است، دیگر مقام مقتصدان، سدیگر مقام سابقان، و غایت همه انس محبّان است. و مرد در حالت انس به غایتی رسد که اگر در میان آتش شود از آتش خبر ندارد، و حرارت آتش روح اُنس او را هیچ اثر نکند. چنانک ابوحفص حدّاد رحمة الله آهنگر بود و آتشی به غایت تیزی برافروخته و آهن در آن نهاده، چنانک عادت آهنگران باشد. کسی بگذشت و آیتی از قرآن برخواند، شیخ را به آن آیت وقت خوش گشت، و حالت انس بر وی غالب شد دست در کوره برد و آهن گرم به دست بیرون آورد، و همچنان می داشت تا شاگرد در وی نگرست و گفت : یا شیخ این چیست که آهن گرم بر دست نهاده ای؟ شیخ از سر آن برخاست، و حرفت بگذاشت، گفت چندین بار ما حرفت بگذاشتیم باز دیگر باره به سر آن باز شدیم تا این بار که حرفت ما را بگذاشت.

در مورد آیه ی 219 سوره ی بقره در صفحات 42 و 43 آمده است :

«یَسئَلونَکَ عَنِ الخَمرِ وَالمَیسِرِ ... » تو را می پرسند از می و قمار. بار خدای را عَزَّوحل بر روی زمین بندگانی اند که آشامنده ی شرابِ معرفت اند، و مست از جام محبّت. هرچند که از حقیقت آن شراب در دنیا جز بوئی نه، و از حقیقت آن مستی جز نمایشی نه.

در مورد آیه ی 245 سوره ی بقره در صفحه ی 45 آمده است :

«وَاللهُ یَقبِضُ و یَبسُطُ» ـ قبض و بسط در یَد خداست، کار او دارد و حکم او راست، یکی را دل از شناخت خود دربند دارد، یکی را در انس با خود بروی گشاید، یکی در مَضیق خوف، حیران، یکی در میدان رجا، شادمان. یکی از قهرِ قبضِ وی هراسان، یکی بر بسط وی نازان، یکی به فعل خود نگرد در زندان قبض بماند، یکی به فضل حق نگرد بر بساط طرب آرام گیرد. همانست که پیر طریقت گفت : الهی گهی به خود نگرم گویم از من زارتر کیست؟ گهی به تو نگرم گویم از من بزرگوارتر کیست؟!

در مورد آیه ی 260 سوره ی بقره در صفحه ی 46 این گونه بیان شده که :

ا

«اِذ قالَ اِبراهیمُ رَبِّ اَرِنی کَیفَ تُحیِی المَوتی». این آیه به زبان کشف بر ذوق ارباب حقائق رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر. گفتند : ابراهیم مشتاق کلام حق بود و سوخته ی خطاب او، سوزش به غایت رسیده و سپاه صبرش به هزیمت شده، و آتش مِهر زبانه زده، گفت : خداوندا بنمای مرا، تا مرده چون زنده کنی؟ گفت : یا ابراهیم «اَوَلَم تُؤمِن» ایمان نیاورده ای که من مرده زنده کنم؟
گفت : آری ولکن دلم از آرزوی شنیدن کلام تو و سوز عشق خطاب تو زیر زبر شده بود، خواست تا گوئی «اَوَلَم تُؤمِن» مقصود همین بود که گفتی و در دلم آرام آمد.

آرام من پیـغـام تـو          وین پای من در دام تو

حکایت کنند که یکی در کار سرپوشیده ای بود و می خواست تا با وی سخن گوید،
نمی گفت و امتناعی می نمود، و آن کار افتاده سخت درمانده و گرفتار وی بود و در آرزوی سخن گفتن با وی، دانست که ایشان را به جواهر میلی باشد، رفت و هرچه داشت به یک دانه جوهر پُرقیمت بداد و بیاورد و برابر وی سنگی بر آن نهاد تا بشکند، آن معشوقه طاقت نداشت که بر شکستن آن صبر کند، گفت : ای بیچاره چه می کنی؟ گفت به آن، می کنم تا تو گوئی چه
می کنی!

5- سوره ی بقره در کتاب عبهرالعاشقین

در مورد آیه ی 3 سوره ی بقره در صفحات 118 و 119 در مورد یقین عاشقان آمده است :

ا

اعلم، یا أخی ـ أنارالله قلبک بنورالیقین ـ که یقین دو حال اقتضا کند : حال عموم و حال خصوص. یقین عموم عامیان را رسوخ عروق درخت ایمان است در دل، و آب آن درخت تقلید عام است. تربیتش از شریعت رسول (ص) است. در وحدانیّت و اثبات ربوبیِت چنان مستحکم باشد، که یک موی از خاطر شکّ در ایشان مضطرب نشود. اگرشان به شمشیر پاره کنی، تحقیق ایمانشان در اثبات حقّ محض یقین شده است؛ از آن هرگز برنگردند. این ایمان را گفته اند مفسّران که یقین است. قال الله تعالی «الّذین یؤمنون بالغیب» یعنی «یوقنون».

امّا یقین خواصّ پرتو نور کبریاست، که از ذات حق بر جان عاشق متجلّی شود. دیده ی دل صفات بی رؤیت ذات بیابد؛ مشاهده ی دل «یقین» خوانند.

در مورد آیه ی 222 سوره ی بقره در صفحه ی 103 در مورد بدایت عشق این گونه بیان شده است:

«انّ الله یحبّ التّوابین» تایبانِ عشق راست، و مختصر بشنو، ای دیده ی بی دیدگان! نیابی جز در مجلس عاشقان ـ از باغ عشق ریاحین رحمان ـ که هر که سرّ لاهوت در ناسوت طلب کند در شرط تنزیه، کافر اوست، زیرا که صد هزاران جان از غیر، مبرّا به نور توحید متلبّس گشته بر درِ اوست. چون عروس قِدم روی بنمود، دوزخ بهشت گشت، و صومعه کنشت. این میهمان آسمان ازل جمال ازل در پرده ی اجل دید، پرده ی خدائی از جمال خدائی برخاست. صدهزار معشوق از حریف معزولست، و عالم افعال در جلال ذات مجهولست. بیت :

چون تو نمودی جمال، عشق بتان شد هَوَس         رو که ازین دلبران کار تو داریّ و بس

در مورد بخشی از آیه ی 87 و 253 «اَیّدناه بروح القُدُس» در صفحه ی 71 آمده است :

ای عاقله ی عقلای عشق، ای شراب جام یکتائی در خم تلبیس التباس، ای نقش کژ کعبتین
عرصه ی امتحان ذوالجلالی، ای غلط مریدان در مبادی، ای ریحان عارفان در عالم بی منتهائی، ای خوشیِ دلخوشانِ محبّت سروِ بالای تو، ای آینه ی جمالِ قِدم چشم رعنای تو! بیت :

خیز و بنمای عشق را قامت                   که مؤذّن بگفت قد قامت

ای پر آشوب از دست نقش در بازار صفاءِ تو اهل صفوت شوخی و خلیع العذاری، ای کیمیای جان در جزع لعل رعنای تو، ای سرمایه ی دل خردمندان در طلب حقیقت به مطالعه ی آیات تو، ای خلف خلیفه ی اوّل در سرای نیکوان با معرفت، ای نکته ی فلسفیان، ای رمز عشق در مداوات جنون محبّت در دیوان طبیبان، ای سکون اطفال مهد اسرار، و ای شموس حقیقت انوار، در آی در میادین جانم، تا به تُرکی گوی ایمان به صولَجان عشق از مقطع حدثان به «أیّدناهُ بروح القُدُس» بگذرانی، و حُلَلِ کارخانه ی رسم آدم بر تن و جان از شوخی بدرانی.

در مورد آیه ی 31 و 138 سوره ی بقره در صفحات 26 و 27 می گوید :

چون بذر فطرت از قالب قدرت به تربیت حُسن قِدم از شاهراه عدم به جهان حَدَثان درآورد، خَلعت خلافت پوشید، و علم «عَلَّمَ آدمَ الاسماءَ کلَّها» در خزانه ی اسرار به گوش جان از حق نیوشید. افسر شاهی از نور کبریائی بر سر نهاد، و کمر عبودیّت در مقام حریّت در میان بسته، به لباس صفات و انوار ذات مزیّن شده، چهره را به خَلوق جمال قِدم به رشته ی صِبَغ «صِبغةُ الله» در جامه ی جان زده.

 

در مورد آیه ی 115 سوره ی بقره در صفحه ی 83 آمده است :

تا تو را دیدم، ای ماه آسمان قدرت، ای ترک بی شفقت، از قبله ی رسوم بر گردیدم، و روی جان به قبله ی خاصّ که در فعل خاصّ است، آوردم؛ که در آن جهان قبله ی شریعت و حقیقت یکرنگست. اگر ندانی، از کتاب مجید بر خوان «فأینما تُولّوا فثمّ وجهُ الله». به ما نمای روئی که خَلوق چهره ی ازل دارد، تا ترکان یغمائی را در عسکر صفاء عشق چاکر باشم. بیرون آی از گِل انسانی، تا به روح روحانی طراز شعر ربّانی ببینم. بیت :

بنمای به زیرکان دیوانه              در مصحف باطل آیت حق را.

6- سوره ی بقره در کتاب اسرارالتّوحید

در مورد آیه ی 245 سوره ی بقره در صفحه ی 36 آمده است :

و آورده اند که روزی شیخ ما قَدّس الله روحَه العزیز بعد از آن حالت ـ که او بدان درجه رسیده بود، که مشهور است ـ بر در مشهد مقدّس، عمرّها الله، نشسته بود، مریدی از مریدان شیخ سَرسَر خربزه ی شیرین به کارد برمی گرفت و در شکر سوده می گردانید و به شیخ می داد تا
می خورد، یکی از منکران این حدیث بر آنجا بگذشت گفت : «ای شیخ! این که این ساعت
می خوری چه طعم دارد و آن سرخار و گز که در بیابان هفت سال می خوردی چه طعم داشت؟ و کدام خوشتر است؟» شیخ ما گفت، قدّس الله روحه العزیز، که «هر دو طعم وقت دارد، یعنی که اگر وقت را صفت بسط بود، آن سر گز و خار خوشتر ازین بود و اگر حالت را صورت قبض باشد که «اللهُ یَقبِضُ وَ یَبصُطُ» و آنچ مطلوب است در حجاب، این شکر ناخوشتر از آن خار بود».

در مورد آیه ی 156 سوره ی بقره در صفحه ی 338 این گونه بیان شده :

شیخ ما در آخر عهد در وصیّت روی به جمع کرد و گفت : «به خدمت درویشان مشغول باید بود و خدمت ایشان را میان در باید بست. کودکان را بازی نباید کرد. جوانان را بلعجبی نباید کرد. پیران را قرّایی و مرایی نباید کرد. علم هر دو جهان درین کلمات گفته شد «اِنّا لِلّهِ و اِنّا اِلَیهِ راجِعون» قحط خدای آمد قحط خدای آمد قحط خدای آمد. در ما نگرید که این سخن بر ما ختم شد.» و دست به روی فرود آورد و ختم کرد.

در مورد آیه ی 138 سوره ی بقره در صفحه 301 آمده است :

شیخ ما را پرسیدند که «دولت چیست؟» شیخ ما گفت : درین معنی بسیار سخن گفته اند ما می گوییم «الدَّولَةُ اِتّفاقٌ حَسَنٌ» چون پدید آید آن عنایت ازلی بود «سَبَقَتِ العِنایَةُ فی البدایةِ فَظَهَرَتِ الولایَةُ فی النِّهایَةِ» همه رنگ ها در دنیا کنند. دلها را رنگ در ازل کرد چنانک می فرماید «صِبغَةَ اللهِ وَمَن احسَنُ مِن اللهِ صِبغَةً».

در مورد آیه ی 24 سوره ی بقره در صفحه ی 274 آمده است :

پس یکی از ماوراءالنّهر حاضر بود، این آیت برخواند «وَقُودُهَا النّاسُ وَالحِجَارَةُ» ـ و شیخ ما در آیت عذاب کم سخن گفتی ـ گفت : «چون سنگ و آدمی هر دو به نزدیک تو، به یک نرخ است دوزخ به سنگ می تاب و این بیچارگان را مسوز».

7- سوره ی بقره در کتاب مرصاد العباد

در مورد آیه ی 171 سوره ی بقره در صفحه ی 19 آمده است :

کجا اند چنان نابینایان گم گشته تا اگر در ایشان درد طلب بینائی باقی بودی به تأیید ربّانی به اندک روزگاری به درستکاری طریقت سَبَلِ خود بینی از چشم حقیقت بین ایشان برداشته شدی تا از نابینائی کفر «صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَعقِلُونَ» خلاص یافتندی.

در مورد آیات 149 و 115 سوره ی بقره در صفحه ی 20 این گونه بیان شده :

مشایخ گفته اند اَلطُّرُقُ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلایِقِ و مراد از انفاس خلایق قدمگاه و صنعت و حرفت ایشانست و مثال این چون راه کعبه است که از هر موضع و جانب و جهت که خلق باشند از
جمله ی جهات راهی باشد به کعبه وَمِن حَیثُ خَرَجتَ فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَالمَسجِدِالحَرام. امّا شرط اوّل خروج از باب النّفس است و این شرطی بزرگ است، شرط دوّم توجّه کعبه بباید بدون توجّه به طرفین تا نماز درست بود، شرط سوّم باید و آن رؤیت و دیدن شطر و جهت کعبه است چون این سه شرط حاصل آمد حجّ میسّر شود. همچنین هر طایفه ی در صنعت و حرفت خویش باید که اوّل از حظّّ نفس و نصیب خویش خروج کند و دوّم در کار محترفات و مصنوعات توجّه و میل راست و درست نماید، سوّم شرط محترفات خود را مرئی و منظور دارد تا به کعبه ی وصال و به مقصود نائل گردد. «فَاَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ».

در مورد آیه ی 31 سوره ی بقره در صفحات 44 و 45 آمده است :

عجب در آنکه چندین هزار لطف و عاطفت از عنایت بی علّت با جان و دل آدم در غیب و شهادت می رفت و هیچ کس را از ملائکه ی مقرّب در آن محرم نمی ساختند و از ایشان هیچ کس آدم را نمی شناختند یک به یک به آدم می گذشتند و می گفتند آیا این چه نقش عجیبی است که
می نگارند و باز این چه بوقلمونست که از پرده ی غیب بیرون می آرند، آدم به زیر لب آهسته
می گفت اگر شما مرا نمی شناسید من شما را می شناسم باشید تا من سر از این خواب خوش بردارم اسامی شما را یک به یک برشمارم چه از جمله ی آن جواهر که دفینِ نهاد ماست یکی علم جملگی اسماست «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها» هرچند که ملائکه در او نظر می کردند، نمی دانستند که این چه مجموعه است تا ابلیسِ یُرتلبیس  که گرد او طواف می کرد و بدان یک چشم اَعورانه بدو می نگریست دهان آدم گشاده دید گفت باشید که این شکل را گره گشا می یافتم. من بدین سوراخ فرو روم و ببینم چه جایست چون فرو رفت و گرد نهاد آدم برآمد عالمی کوچک یافت از هر چه در عالم بزرگ دیده بود در آنجا نموداری دید.

در مورد آیه ی 38 سوره ی بقره در صفحه 55 آمده است :

ای آدم از بهشت بیرون رو و ای حوّا از وی جدا شو «اِهبِطُوا مِنها جَمیِعاً» ای تاج از سر آدم برخیز، ای حلّه از تن حوّا دور شو و ای حوران بهشت آدم را بر دِف دو رویه بزنید.   

 در مورد آیه ی 15 سوره ی بقره در صفحه ی 113 می گوید :

چون جمعی از اهل ضلالت را دیده ی بصیرت به چشم بند شقاوت خودبینی بستند، از
دیده ی خاصیّت شرع و شریعت انبیاء و طریقت اولیاء محروم ماندند، به استهزاء و استخفاف بدان نگریستند و به خوش آمد نظر و سرگشتگی مغرور شدند. لاجرم حق تعالی در مقابل عقل و نظر ایشان می گوید که «اللهُ یَستَهزِئُ بِهِم وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهونَ» و این طایفه اگر عمری صرف کنند در تبدیل اخلاق و مجاهده کنند بر قانون شرع و طریق چون یک نَفَس از محافظت نفس باز مانند نفس دیگر باره توسنی آغاز کند و افسار از سر فرو کند و روی به مراتع خویش نهد و بلکه هر گه که سگ نفس را بیشتر بندند گرسنه تر شود و آن ساعت که از قید ریاضت خلاص یابد شره ی او و حرص او زیاده باشد، جملگی صفات همین نسبت دارد و همچنین در مقامات و صفات بدین نسق عمری از عهده ی دادِ دادنِ سیر از یک مقام و یک صفت بیرون نتوانند آمد، و چون در پرورش صفتی دیگر شروع کنند آن صفت اوّلی دیگر خلل پذیرد، پس اینکار به مجاهده ی خشک و به زحمات و مشقّات بدون اتّباع و اطاعت انبیاء و اولیاء برنیاید.

در مورد آیه ی 28 سوره ی بقره در صفحه 203 آمده است :

ا

ا

آن شجره ی عبودیّت هر روز طراوتی می گیرد و از عالم سفلی به عالم علوی ترقّی می کند تا شجره تمام از دانه بیرون آید که «وَ کُنتُم اَمواتاً فَاَحیاکُم» اوّل دانه مرده بود وَ کُنتُم اَمواتاً، چون سبزه از او بیرون آمد به حیات نباتش زنده کرد فَاَحیاکُم، ثُمَّ یُمِیتُکُم یعنی در کسوت شکوفه از درخت بیرون آورد اگر چه در درخت محو شده بود و مرده گشته دیگر باره بر سر شاخ زنده گشت و از کور شاخ سر بیرون کرد کفن شکوفه در دوش بسته.

 

 

در مورد آیه ی 30 سوره ی بقره در صفحه ی 216 آمده است :

مرغان او سر به مرتبه ی بازی فرو نیارند و این مقام را بازی شمارند. باز اگر چه سپید باز است کجا چون پروانه ی جانباز است، باز صیّادی جان شکار است، پروانه را با جان چکار است؟ باز صیّادیست که صید از او جان نبرد. پروانه عاشقی است که تحفه به معشوق جز جان نبرد، جبرئیل و میکائیل اسفید بازان شکارگاه ملکوت بودند. صید مرغان تقدیس و تنزیه کردندی که «وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» چون کار شکار به صفات جمال و جلال صمدیّت رسید، پر و بال فرو گذاشتند و دست از صید و صیّادی بداشتند که (لَودَنَوتُ اَنمَلَةً لَاحتَرَقتُ) مرغ کانجا پرید پر بنهاد، دیو کانجا رسید سر بنهاد، با ایشان گفتند : ما صیّادی را در ازل به دام یُحِبُّهُم صید کرده ایم. بدین دامگاه آورده ایم که «اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضٍ خَلیفَةً» تا با شما نماید که صیّادی چون کند.

8- سوره ی بقره در کتاب رساله ی عشق و عقل

در مورد آیه ی 30 سوره ی بقره در صفحه 84 می گوید :

و هنوز این مرغ در بیضه بود که به جملگی ملائکه ی مقرّب خطاب رسید که اگرچه شما طاوسان حظایر قدسید و بر شاخسار سدره ی بلبلان خوش نوای «و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک». امّا آدم بیضه ی سیمرغ قاف عزّتست و آن سیمرغ خلیفه ی من و سلطان شماست. پیش بیضه ی گل مهره ی او سجده کنید که : «اسجُدوا لِآدمَ». درین بیضه به چشم حقارت ]اتجعل فیها مَن یُفسِد فیها[ منگرید که درو مرغ «انّی اعلم مالا تعلمون» تعبیه است تا هنوز در بیضه است سجده ی او غنیمت شمرید که چون از بیضه پرواز کند طیران او در عالم «لی مع الله وقتٌ لایسعنی فیه ملک مقرّب ]ولا نبی مرسل[ » باشد به دست شما جز تحسّر و تحیّر «لودنوت انملةً لاحترقت» بنماند و ورد وقت شما این بود.

در مورد آیه ی 257 سوره ی بقره در صفحه ی 81 آمده است :

خواص را که به کمند عشق ]وحدانیّت[ و جذبات الوهیّت به مرتبه ی ولایت رسانیدند از ظلمات وجود ]به[ کلّی خلاص دادند و به نور عالم بقاء حقیقی منوّر گردانیدند که : «الله ولیُ الّذین آمنوا یخرِجُهُم من الظّلمات ]الی النّور[ ».

در مورد آیه ی 6 و 7 سوره ی بقره در صفحات 93 و 94 بیان شده :

هر بیضه ای که بی تربیت (مرغ) خواهد که طیران کند چون فلاسفه خود را در اسفل سافلین شبهات اندازد و به خیالات فاسد خود را هلاک کند و هرگز به مرغی نرسد و از مشارب مرغان محروم ماند بل که استعداد بیضگی چنان باطل شود که شایستگی استخراج مرغی از
بیضه ی وجود او برخیزد تا اگر هزار پیغمبر خواهد که در وی تصرّف کند و به تصرّف دعوت
بیضه ی وجود او را در زیر پر و بال نبوّت آورد این خطاب یابد که : «سواءٌ علیهم أأنذرتَهم ام لم تُنذرهم لایؤمنون» چه بیضه را استعداد استخراج مرغی بدو نوع باطل شود یکی آنکه با صحّت بیضه خللی در اندرون بیضه به زرده برسد به نوعی از انواع که زرده به فساد آید و استعداد استخراج مرغی باطل شود.

و بیضه ی وجود انسانی را چون اعتقادی فاسد در دل پدید آید و آن مؤکّد به ادلّه ی شبهات چنانکه در دل بیخ آن چنان راسخ شود که او پندارد که برهان قاطع است و به هیچ وجه قابل (دلیلی) دیگر نباشد و هرچه جز معتقد اوست باطل و تمویه شناسد اینجا زرده ی  دل فساد پذیرفت و قابلیّت تصرّف مرغان انبیاء و اولیاء ازو برخاست و استعداد مرغی حقیقی به کلّی باطل شد ازو این عبارت کنند که : «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوةٌ و لهم عذابٌ عظیمٌ».

در مورد آیه ی 30 سوره ی بقره در صفحه ی 83 آمده است :

به حقیقت بدان که هرچیزی را یک بار زادنست الّا آدمی و مرغ را و آنچه ذوات بیضه اند که اینها را دوبار زادنست تا به کمال خود می رسند هم چنانکه مرغ بیضه می زاید و بیضه مرغ می زاید (زادن) اول بیضه است (و) در پوست خویش بند است در فضای هوا طیران نتواند کرد تا در زیر پر و بال مرغی کامل پرورش نمی یابد و از خود به نمی زاید به مقام مرغی نمی رسد. همچنین وجود آدم بیضه صفت «انّی جاعلٌ فی الارض خلیفةً» بود، چه بیضه به حقیقت خلیفه ی مرغ باشد.

در مورد آیات 35، 37 و 38 سوره ی بقره در صفحه ی 85 آمده است :

ا

ا

ا

ا

ا

ا

ا

ا

آدم تا در بیضه ی بشریّت بند بود. ثقل وجود طینت بشریّت قصد سفلی می کرد اگرچه او را به تکلیف «یا آدمُ اسکُن انت و زوجک الجَنّةَ» در علوّ درجات بهشت جای می دادند او از خاصیّت بشریّت میل به دانه ی گندم هوا می کرد و از خصوصیّت بیضگی تلوّن «و عَصی آدمَ ربَّه فغوی»
می نمود مستحق خطاب «اهبِطوا منها» می بود. چون بیضه وجود او را در تصرّف پر و بال عنایت «فَتلقّی آدمُ من ربّه کلِماتٍ» گرفتند و آدم به انابت «ربّنا ظلمنا انفسنا» تسلیم آمد مرغ «اصطفی آدم» از بیضه ی «وعصی آدم» بیرون آمد و بدوشهپر «ثمّ اجتبیه ربُّه فتاب علیه» به عالم «وهَدی» طیران کرد.

 

 

9- سوره ی بقره در کتاب  مرموزات اسدی در مرموزات داودی :

در مورد آیه ی 189 سوره ی بقره در صفحه ی 52 می گوید :

امّا صاحب سعادت چون از در «وأتوا البیوتَ مِن ابوابها» درآید، تربیت این مدرکات بر قانون شرع دهد تا هر یک به کمال خود رسد و آفات و علل زایل شود. آنچه در ملک و ملکوت هست از سیصد و شصت هزار عالم بدین مدرکات ظاهری و باطنی ادراک کند یا چنانکه در عالم غیب چون این مدرکات نداشت روح و لکن ادراک داشت عالم کلّیّات و جزویات غیب و شهادت گردد و هر ذرّه از ذرّات این عالمها که مظهر از صفات خداوندیست و آیتی از آیات حق در آن تعبیه است نقاب حجاب از چهره براندازد.

در مورد آیه ی 152 سوره ی بقره در صفحه ی 55 آمده است :

امّا معرفت شهودی : مرتبه ی اهل ذکر است و مقام خاص الخاص. و بدان که اهل ذکر آنها اند که چندان رعایت حقِّ «فاذکُرونی» کرده اند که بر صحیفه ی دل نقش یک نقطه از ذکر دایره ی موجودات بنگذاشته اند تا جمال آفتاب ذکر حقیقی از مشرق نسیان وجود مجازی «واذکُر رَبَّکَ اذا نَسیتَ» روی نموده است، بیت :

یک شعلۀ عشق بر دلم زد روزی              جز یاد تو هیچ نقش بر دل بنماند

پس سیلاب «اَذکُرکُم» درآمده و وجود ذاکر را در بحر بی پایان شهودِ مذکور، مستغرقِ معرفتِ شهودی کرده و به سطوت تجلّی جمال شاهد وجود شاهدی متلاشی گردانیده تا درین مقام شهودِ جمالِ شاهد در آینه ی انسانی هم نظر شاهد را بود و این سرّی بزرگ است، این ضعیف گوید، بیت :

عمری است که در راه تو پایست سرم                 خاک قدمت به دیدگان می سپرم

زان روی کـنــون آیـنــۀ روی تـوام                  از دیـدۀ تو به روی تـو می نگـرم

در مورد آیات 10، 6، 7 و 88 سوره ی بقره در صفحات 65 و 66 آمده است :

و همچنین نقصانِ اطوار دل و انحرافِ مزاج او به علل اسباب امراض موجب مردودی و طرد و لعن است که «فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُم اللهُ مَرَضاً وَ لَهُم عَذابٌ الیمٌ بما کانوا یکذِبُون» و جز به معالجه ی بصواب ازین ورطه ی هلاک خلاص نتوان یافت و لکن معالجه وقتی مفید باشد که دل را زندگی باقی باشد و نشانِ زندگی قبول دعوت انبیاست و نشان مردگی ردِّ دعوت است و فرمود : «سواءٌ عَلَیهم ءَأنذرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمنون» و هر کجا ذکرِ ختم و طبع است عبارت از مردگیِ دلست چنانکه «خَتَمَ اللهُ علی قُلوبِهِم» و همچنین «و قالوا قُلُوبُنا غُلفٌ».

 

در مورد آیه ی 30 سوره ی بقره در صفحه ی 101 می گوید :

اشارتِ دوّم، فرمود : «فی الارض» یعنی فساد مجوی در زمین، یعنی بر روی زمین. فایده آنکه تو را به زمین نه از برای فساد فرستاده اند تو را به خلافتِ «جاعلٌ فی الأرضِ خلیفةً» از بهرِ صلاح خویش و اصلاح زمین آورده اند و چون ملائکه به نظر مَلَکی در تو فساد می دیدند، گفتند : «أتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِّماءَ». حضرت عزّت از غیرت و محبّت تو رقم نادانی بر ناصیه ی مُقرّبان می کشید که : «إنّی أعلَمُ ما لا تَعلَمون» و با تو می گفت : «ولا تَبغِ الفسادَ فی الارض» و خود را به کامِ بدگویان مکن و یقین دان که آنچه تو بر روی زمین امروز کنی فردا شکمِ زمین به روی تو آرد.

10- سوره ی بقره در کتاب معارف

در مورد آیه ی 43 سوره ی بقره در صفحه ی 235 آمده است :

همچنان که قوّت در آدمی اندک می نماید، لیکن به استعمال زیاده می شود از سنگ برداشتن، و کشتی گرفتن، و کمان کشیدن. چون هر روز اینها را استعمال کنی قوّتها رو می نماید و زیاده می شود، باز به ترک کم می شود. و همچنین که شیر از پستان روان شود و به مکیدن و کشیدن و چشیدن زیاده شود و به ترک کم گردد، بلکه خشک شود، پس ازین رو می فرماید : «اقیموا الصّلوة و آتوا الزّکاة». یعنی در چاه هستی شما آبی است و آن ایمان و صدق است. به ذکر و طاعت و قیام اللیل و صوم النّهار و اداء الزّکاة و غیر ذلک، آن آب را زیاده گرداند، و به ترک این آن کم گردد، بلکه به عاقبت خشک شود.

در مورد آیه ی 10 سوره ی بقره در صفحه ی 217 آمده است :

«فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً». در دل ایشان رنجی نهادیم تا از اقرار که چون تندرست است، سوی انکار می روند. پس ظنهای راست نیکوی، مقبلان شیخ یقین اند که سوی یقین
می تازند، و ظنهای بد خطا، مردودان شیخ یقین اند که سوی کفر و آتش می روند بدان مرضی که در دل دارند. آنها خرما می خورند و اینها خار، آنها شکر و اینها زهر، آنها به رحمان می پیوندند و اینها به شیطان.

در مورد آیه ی 286 سوره ی بقره در صفحه ی 21 می گوید :

عوام که اهل خشکی اند نتوانند کار خواص کردن که اهل دریا اند. لاجرم ایشان را به قدر قوّت و وسع طاقت شان بندگی فرموده اند. «لا یُکلِّف اللهُ نفساً اِلّا وسعَها». امّا آنچه کمال بندگی است و مغز شریعت است اینست که ماهیان می ورزند.

در مورد آیات 30 و 34 سوره ی بقره در صفحات 23 و 24 آمده است :

ا

حسنِ گوهرِ محقّق پیدا شود و بدگهری و زشتی مقلّد رسوا. آغاز اظهار این حکمت از حالت و کیفیّت و چگونگی ذات ابلیس پر تلبیس بود که او را از سلک ملائکه می شمردند بلکه استاد ملائکه بود. طالب علمان ملک را در مدرسه ـ که مکَبّر اند و مسبّح که «نحن نُسبِّح بحمدک و نُقدّس لک» ـ پیشوا و مدرس بود و لیکن در حقیقت مردود بود و غیر جنس که ـ «وکان من الکافرین» ـ حق تعالی خواست که پیدا کند که ابلیس اگرچه با ملک است از ملک نیست، آدم را در صورت آب و گل پیدا کرد وجود او را پیمانه ی نور خود ساخت و ابلیس را و فرشتگان را بدان امتحان کرد و فرمود که : آدم را سجود کنید. آنها را که با آن نور آشنایی بود و معرفت همان نور را که سجود می کردند درین پیمانه و درین مظهر سجود کردند که : «اسجُدوا لِادم فسَجَدوا اِلّا اِبلیسَ اَبی واستکبَرَ و کان من الکافرین» قلب از نقد جدا شد و معلوم گشت که ابلیس اگرچه به ظاهر یگانه و آشنا می نمود ولکن در معنی و حقیقت مخالف و بیگانه بود. پس وجود آدم قلب را از نقد جدا کرد و حق را از باطل.

در مورد آیه ی 115 سوره ی بقره در صفحه ی 90 بیان شده :

هیچ جایی نظر نکنی که آن صنعت و کار او نباشد. اگر بالا به آسمان نظر کنی، صنعت اوست، پیش و پس، چپ و راست از آن اوست، هر چه در شش جهت است همه از آن اوست و دون شش جهت از آن اوست که : «أینما تُولّوا فَثَمّ وجهُ الله». پس آن کس را که در بعضی کارها رو نمود، می بینی و می دانی، مرا که در همه رو می نمایم، چون نمی بینی و نمی دانی؟ تو آن ابله را مانی که گوید : مرغ را بر درخت می بینم، و درخت را نمی بینم. یکتا موی را می بینم و سر را
نمی بینم. خرگهی را در صحرا می بینم و صحرا نمی بینم، جای افسوس و خنده نباشد، این چنین عقل را عقل گویند، و این چنین فهم را فهم خوانند؟

11- سوره ی بقره در کتاب مصنّفات فارسی

در مورد آیه ی 255 سوره ی بقره در صفحه ی 150 و 156 می گوید :

ا

باری به یقین بدان که سیر در عالم آفاق و انفس ـ مع ملکها و ملکوتها، غیبها و شهادتها، و خلقها و أمرها ـ همه یک شخص است که حیات این شخص از عالم جبروت است، و قیام عالم جبروت به عالم لاهوت است. و این حقیقت در الله لا اله، اِلّا هو الحیُّ القیّوم درج است. عرفها مَن عرفها و جهلها مَن جهلها.

اگر سالکی باشد که بر قدم صدق در مقام مجاهدت به معاملت مشغول است و در طلب کمال ساعی، از شنودن این بیانات فرحی به دلش پیوندد و جانش را فرحی از هواجس نفسانی و مکاید شیطانی حاصل آید و در مجاهده سعی بیشتر نماید و شوقش بیفزاید. چون این بیان موجب شادی دل سالکان عامل و تفرّجگاه کاملان دریا دل آمد، نام او را در غیب فرحة العاملین و فرجة الکاملین نهادند. ان شاء الله تعالی که حق تعالی قلم بیان ما را از هوی و بدعت پاک دارد و نگذارد که هرچه نه بر وفق قانون شریعت سیّد کاینات باشد علیه السّلام، بر زبان قلم جاری گردد. «ولا یحیطون بشیءٍ مِن علمه الّا بما شاء».

ا

ا

در مورد آیه ی 257 سوره ی بقره در صفحه ی 197 می گوید :

اگر به نور ایمان باطنشان منوّر باشد چون یاد دهی، زود به اسر فراموش کرده ی خود افتند، و گویند : ما را خود این معلوم بوده و اگر نور فطری در عالم صبغت به ظلمات طبیعت محجوب شده باشد از یاد دادن، جز انکار و اصرار بر قدم تقلید فایده ای دیگر حاصل نشود، «یخرجونهم من النّور الی الظُّلمات» صفت ایشان باشد، و «أولیاؤُهم الطّاغوت» حال ایشان. و هر که را نور ایمان در صدر نازل نه، مرض او علاج را قابل نه.

در مورد آیه ی 116 سوره ی بقره در صفحه ی 166 آمده است :

ا

ا

ا

بدان ای فرزند عزیز (که چیزی) بیان خواهم کرد تا در طلب اسم اعظم سرگردان نشوی. بزرگان طریقت فرموده اند که هیچ اسمی از اسماء حق تعالی جز الله نمی شاید که سر اعظم در ضمن وی به ظهور می آید و هیچ حرفی دیگر جز این حروف لایق صدفیت این درّه ی یتیمه ی اسم اعظم ـ که گوهر شب چراغش گویند و اکسیر اعظمش خوانند ـ نیامد. و از این سبب است که هر صدفی را از این حروف چهارگانه که از وی جدا می کنیم اسمیت برقرار می ماند بر مثال آنکه الله لا اله الّا هو اسم حق است چون الف جدا کردیم لِلّه ما فی السّماوات و ما فی الارض ماند و اسمیت برقرار و چون لام دوّم جدا کردیم هوالحیّ لا اله الّا هو ماند و هو بر اسمیت دال.

در مورد آیات 31 و 32 سوره ی بقره در صفحه ی 194 آمده است :

و حامل بار امانت معرفت ذاتی غیر از او هیچ موجودی نبوده باشد و بدین سبب اشرف موجودات آمده و به علم اسما مخصوص گشته. چنانکه قرآن بدان ناطق است که «وعلّم آدَم الاسماءَ کلَّها ثمّ عَرَضَهم علی الملائکة فقال انبِئونی بأسماء هؤلاء ان کنتم صادقین * قالوا سبحانَک لاعلم لنا الّا ما علّمتنَا انّک انت العلیم الحکیم». در وقت تجلّی صوری صفات اگر علم اسماء نباشد صاحب تجلّی از ذوق معارف تفصیلی محروم ماند.

12- سوره ی بقره در کتاب انسان کامل

در مورد آیه ی 177 سوره ی بقره در صفحات 46 تا 48 آمده است :

ا

ا

ا

یکی از ارزشهای قاطع و مسلّم انسان که اسلام آن را صد درصد تأیید می کند و واقعاً ارزشی انسانی است، خدمتگزارِ خلق خدا بودن است. در این زمینه پیغمبر اکرم (ص) زیاد تأکید فرموده است. قرآن کریم در زمینه ی تعاون و کمک دادن و خدمت کردن به یکدیگر می فرماید : لَیسَ البِرَّ اَن تُوَلوُّا وُجوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ وَلکنَّ البِرَّ مَن امَنَ بِاللهِ وَالیَومِ الاخِرِ وَالمَلائِکَةِ وَالکِتابِ وَالنَّبِیِّینَ وَ اتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی القُربی وَالیَتامی وَالمَساکینَ وَابنَ السَّبیلِ وَالسّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ.

ا

ا

امّا یکدفعه انسان مثل سعدی ـ البتّه سعدی در عمل اینطور نبوده؛ زبان شعر است ـ
می گوید : «عبادت به جز خدمت خلق نیست»؛ همین یکی است و بس. (عدّه ای با گفتن این سخن) می خواهند ارزش عبادت را نفی کنند؛ ارزش زهد را نفی کنند؛ ارزش علم را نفی کنند؛ ارزش جهاد را نفی کنند؛ این همه ارزشهای عالی و بزرگی را که در اسلام برای انسان وجود دارد، یکدفعه نفی کنند. می گویند : می دانید «انسانیّت» یعنی چه؟ یعنی خدمت به خلق خدا. مخصوصاً بعضی از این روشنفکرهای امروز خیال می کنند به یک منطق خیلی خیلی عالی دست یافته اند و اسم آن منطق خیلی عالی را انسانیّت و انسان گرائی می گذارند. انسان گرائی یعنی چه؟
(می گویند :)  یعنی خدمت کردن به خلق؛ ما به خلق خدا خدمت می کنیم. (می گوییم :) باید هم به خلق خدا خدمت کرد؛ امّا خود خلق خدا چه می خواهد باشد؟ فرض کنیم شکم خلق خدا را سیر کردیم و تنشان را پوشاندیم؛ تازه ما به یک حیوان خدمت کرده ایم. اگر ما برای آنها ارزش بالاتری قائل نباشیم و اصلاً همه ی ارزشها منحصر به خدمت به خلق خدا باشد و نه در خود ما ارزش دیگری وجود داشته باشد و نه در دیگران ارزش دیگری وجود داشته باشد؛ تازه خلق خدا می شوند مجموعه ای از گوسفندها، مجموعه ای از اسبها. شکم یک عدّه حیوان را سیر کرده ایم؛ تن یک عدّه حیوان را پوشانده ایم. البتّه اگر انسان، شکم حیوانها را هم سیر کند به هرحال کاری کرده است؛ ولی آیا حدّ اعلای انسان این است که در حیوانیّت باقی بماند و حدّ اعلای خدمت من این است که به حیوانهایی مثل خودم خدمت کنم و حیوانهایی مثل خودم هم حدّ اعلای خدمتشان این است که به حیوانی مثل خودشان ـ که من باشم ـ خدمت کنند؟ نه، خدمت به انسان (ارزش والائی است)؛ ولی انسان به شرط انسانیّت. همیشه این حرف را گفته ایم : لومومبا انسان است، موسی چومبه هم انسان است؛ اگر بنا باشد فقط مسئله، مسئله ی خدمت به خلق باشد، خوب موسی چومبه یک خلق است و لومومبا هم یک خلقِ دیگر؛ پس چرا میان اینها تفاوت قائل می شوید؟ چه فرقی است میان ابوذر و معاویه، اگر حساب خدمت به خلق است؟ (آیا به هر دو باید خدمت کرد؟).

پس اینکه انسانیّت یعنی خدمت به خلق و هیچ ارزش دیگری ندارد، باز یک نوع افراط دیگری است.

در مورد آیه ی 251 سوره ی بقره در صفحه ی 129 می گوید :

«لَو لا دَفعُ الله النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الاَرضُ» گفته اند قرآن در اینجا صریحاً جنگ را یک امر مشروع بیان می کند. می گوید اگر نبود که خدا به وسیله ی بعضی از انسانها جلوی بعضی از انسانهای دیگر را می گیرد، زمین تباه شده بود؛ اگر نبود که خدا به وسیله ی انسانهایی جلوی فساد انسانهای دیگر را می گیرد، معبد و صومعه و کنیسه ای نبود، مسجدی نبود.

ولی اینها این آیه ی قرآن را اشتباه فهمیده اند. این آیه در قرآن، مسئله ی دفاع را طرح
می کند و در مقابل مسحیت حرف می زند. قرآن در جواب آن پاپ یا کشیش مسیحی که می گوید: جنگ مطلقاً محکوم است و ما «صلح کل» هستیم، می گوید جنگ محکوم است، امّا جنگی که تجاوز باشد، نه جنگی که دفاع از حق و حقیقت است. آقای کشیش! اگر جنگِ دفاعی نبود، جنابعالی هم نمی توانستی به کلیسا بروی و عبادت کنی؛ آن مؤمن مسجدی هم نمی توانست در مسجد عبادت کند. عبادت آن مؤمن مسجدی که در مسجد عبادت می کند، مرهون دلیری آن سربازی است که دارد از حق و حقیقت دفاع می کند. آقای مسیحی! تو هم که در کلیسا به خیال خودت عبادت می کنی باید ممنون آن سرباز باشی.

 

نتیجه :

اندیشه های شکوهمند عرفای ایرانی از معارف قرآنی بارور شده و با گشت و گذر در گلزار قرآن از شمیم گلهای معرفت آیات سرمست و سرخوش گشته و جوش و خروش درون را بر زبان روان ساخته اند. کلام وحی چشمه های جانفزا در روح و روانشان جاری نموده و ذوق و شوق آنان را برانگیخته است. سخنان دل را به آیات الهی آراسته و پرداخته و به زیور عبارات آفریننده مزیّن
کرده اند. آنان با تلاش پیگیرانه ی خود گنجینه های عرفان را از گوهرهای تابناک سرشار نموده و در اعتلای کتابهای عرفانی ایران کوشیده اند. امید است که صاحب قرآن آنان را مصاحب و همنشین مقرّبان خود قرار دهد.

 

      من ا... التّوفیق

      زهرا خلفی ـ عضو هیأت علمی

                                                            دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول
پانوشت ها

1-    سوره ی بقره، آیات 6 و 7

2-    سوره ی بقره، آیه ی 16

3-    سوره ی بقره، بخشی از آیه ی 19

4-    بخشی از آیه ی 30 سوره ی بقره

5-    بخشی از آیه ی 34 سوره ی بقره

6-    بخشی از آیه ی 43 سوره ی بقره

7-    آیات 131 و 256 سوره ی بقره

8-    آیات 3 و 4 سوره ی بقره

9-    بخشی از آیه ی 282 سوره ی بقره

10- بخشی از آیه ی 115 سوره ی بقره

11- بخشی از آیه ی 60 سوره ی بقره

12- بخشی از آیه ی 6 سوره ی بقره

13- آیه ی 1 سوره ی بقره

14- بخشی از آیه ی 248 سوره ی بقره

15- بخشی از آیه ی 253 سوره ی بقره

16- بخشی از آیه ی 29 سوره ی بقره

17- بخشی از آیه ی 165 سوره ی بقره

18- بخشی از آیه ی 87 سوره ی بقره

19- بخشی از آیه ی 34 سوره ی بقره

20- بخشی از آیه ی 255 سوره ی بقره

21- بخشی از آیه ی 3 سوره ی بقره

22- بخشی از آیه ی 8 سوره ی بقره

23- بخشی از آیه ی 4 سوره ی بقره

24- بخشی از آیه ی 151 سوره ی بقره

 

 

منابع و مآخذ

 

1-  اسرارالتّوحید، محمّدبن منوّر، با مقدّمه و تصحیح محمّدرضا شفیعی کدکنی، مؤسّسه ی انتشارات آگاه، چاپ سوّم، زمستان 1371

2-    انسان کامل، مرتضی مطهّری، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، تابستان 1372

3-    تمهیدات، عین القضاة همدانی، با مقدّمه و تصحیح عفیف عُسیران، انتشارات منوچهری، چاپ دوّم، تهران، 1341

4-    رساله ی عشق و عقل، نجم الدّین رازی، به اهتمام تقی تفضّلی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1381

5-    زبدة الحقایق، عین القضاة همدانی، متن عربی به تصحیح عفیف عُسیران، ترجمه فارسی، مهدی تدیّن، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، چاپ اوّل، 1379

6-    عبهرالعاشقین، روزبهان بقلی شیرازی، به تصحیح و ترجمه ی هنری کُربن و محمّد معین، انتشارات منوچهری، 1360

7-  کشف المحجوب، ابوالحسن علی بن عثمان الجُلّابی الهجویری الغزنوی، وـ ژوکوفسگی، با مقدّمه ی قاسم انصاری، کتابخانه ی طهّوری، چاپ دوّم، 1371

8-    مرصاد العباد، نجم الدّین رازی، انتشارات کتابخانه ی سنایی، فروردین 1363

9-  مرموزات اسدی در مرموزات داودی، نجم الدّین رازی، با مقدّمه و تصحیح محمّدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، چاپ اوّل (ویرایش دوّم)، 1381 

10- مصنّفات فارسی، علاء الدّوله سمنانی، به اهتمام نجیب مایل هروی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوّم، زمستان 1383

ا

11- معارف، سلطان ولد، به کوشش نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، چاپ دوّم، 1377

12- نواخوان بزم صاحبدلان، گزیده ی کشف الاسرار، رشیدالدّین ابوالفضل میبدی، گزینش : رضا انزابی نژاد، انتشارات جامی، چاپ سوّم، زمستان 1375

 

   

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: مقالات ، سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران، ،
:: برچسب‌ها: سوره ی بقره در نثر عرفانی ایران,

نوشته شده توسط زهرا خلفی در شنبه 14 شهريور 1394


:: پنجمین کتاب منتشر شده از اینجانب:
:: زن در قرآن (انگلیسی)
:: بررسی و نقد ترجمه های منظوم قرآن به فارسی
:: قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
:: قرآن، سیره نبوی، ائمّه اطهار و بزرگان دین در حمایت، ترویج و ترغیب
:: ویژگی های بارز شهید ثالث
:: زن ، حقوق و جايگاه اجتماعي آن در اسلام
:: « انسجام اسلامي وعدم پذيرش سلطة بيگانگان »
:: کارکرد معارف قرآنی در امثال و حکم ایرانی
:: مهدويّت در قرآن ، احاديث و ادعيّه
:: عدالت و ارزشهای انسانی در عصر جهانی شدن
:: همسر آزاري و خشونت خانواده
:: نهضت پاسخ گويي از ديدگاه قرآن
:: پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمال‌الدّين اسدآبادي
:: سیمای پیامبر ( ص ) در کلّیّات سعدی شیرازی
:: رباعیات
:: نماز از نظر قرآن، پیامبر (ص) و ائمّه اطهار (ع)





به وبلاگ من خوش آمدید




:: ارديبهشت 1403;
:: تير 1402;
:: خرداد 1396;
:: مهر 1394;
:: شهريور 1394;

آبر برچسب ها

دانشگاه , زهرا خلفی , الگو , رفتار , پیامبر , قرآن , دشمن , شناسایی , سیره معصومین , اسلام , دشمنان ایران , رهبر , دانلود , دانلودکتاب , دانلودمقاله ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by zahrakhalafi